معنی جوی مصنوعی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مصنوعی. [م َ](ص نسبی) صنعتی. عملی. محصول صنعت. آفریده ٔ دست و فکر بشر. مقابل طبیعی و خلقی. || ساختگی.(ناظم الاطباء): دندان مصنوعی، یخ مصنوعی، ابریشم مصنوعی.
عربی به فارسی
هوایی , جوی
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به ایتالیایی
artificiale
فرهنگ عمید
مربوط به جَو،
فرهنگ واژههای فارسی سره
ساختگی
مترادف و متضاد زبان فارسی
تصنعی، غیرواقعی، جعلی، دروغین، ساختگی،
(متضاد) حقیقی، واقعی
معادل ابجد
285